.يه بار يه بچه از باباش ميپرسه : بابائی وقتی شما با مامانی ميرفتين ماه عسل من هم بودم ، بابائه ميگه آره عزيزم تو هم بودی ... رفتنی پيش من بودی ، برگشتنی پيش مامانت
2.آقا ماشا ا... ميره تو بانک وام بگيره ، ضامن نداشته منفجر ميشه
3.يه دفعه یه آبادانيه تو بيابون گم ميشه ، و داشته از تشنگی ميمرده .... خلاصه هی ميگفته آب آب آآآآآ آب .... يه دفعه ميرسه به يه چشمه دستاشو ميزنه تو آب ميکشه به موهاش ميگه آخيــــــــــش ، وُلک راحت شدم تيپ موهام خراب شده بود داشتم ميمردما
4.خانم معلمه سر كلاس از يه بچه تخسه مي پرسه: اگه سه تا گنجشك سر يه شاخه درخت نشسته باشن، بعد ما يكيشون رو با تير بزنيم، چند تا گنجشك رو درخت ميمونه؟ بچهه ميگه: هيچي! معلمه ميگه: نخير دو تا ميمونه. بچهه ميگه: خوب اون دو تا هم از صداي تير فرار ميكنن ديگه. معلمه يكم فكر ميكنه، ميگه: جوابت درست نبود ولي از طرز فكرت خوشم اومد! بعد شاگرده ميگه: خانم حالا ما يه سوال بپرسيم؟! معلمه ميگه : بپرس. پسره ميگه: اگه سه تا خانم تو خيابون بستني بخورن، اولي گاز بزنه، دومي ليس بزنه و سومي ميك بزنه، كدومشون ازدواج كرده؟! معلمه يكم فكر ميكنه، ميگه: خوب معلومه، سومي! بچهه ميگه: نه...جوابتون درست نبود. اوني كه حلقه دستشه ازدواج كرده، ولي از طرز فكرت خوشم اومد
5.تركه ميره دكتر، ميگه: آقاي دكتر مدتيه كه احساس پوچي ميكنم! دكتره ميگه: يعني چي؟ تركه ميگه: مثلاٌ الان يك ساله ميدونم كه زنم خرابه.. ولي عين خيالم نيست! دكتره ميگه: خوب تو بعضي شرايط اين ميتونه طبيعي باشه. تركه ميگه: نه آقا دكتر، آخه دخترم هم تو كار هروئينه، ولي من خياليم نيست. دكتره ميگه: خوب اين هم دليل نميشه... تركه ميگه: نه آخه آقاي دكتر، الانم كه شما جلوم نشستين، انگار دارم با خايم حرف ميزنم
6.يه دفعه بامشاد داشته با پيچ گوشتی به ناف شکمش ور ميرفته يکهو پيچ شکمش باز ميشه باسنش مي افته
7.اول سرش را با تُف خيس ميکنيم .... بعد سيخش ميکنيم .... بعد ميکنيمش تو سوراخ ......... ما اينطوری سوزن را نخ ميکنيم شما چطوری ؟
8.به آقای پشندی ميگن سه تا اسم بگو توش الله داشته باشه .. ميگه شکرالله ، حمدلله ، سيندرلاه
9.يك روز تو ي جهنم شلوغ بوده و همه مي زدند و مي رقصيدند يكي مي پرسه چي شده ..... مي گويند : آخ جون پروند ه ها گم شده ، پروند ه ها گم شده
10.مادر : پسرم ، من دارم مي رم خريد يه وقت به كبريت دست نزني ها ؟پسر : نه مامان جون من خودم فندك دارم
11.از خشايار پرسيدند : گاو بهتره يا گوسفند
خشاياره ميگه : گاو بهتره
مي پرسند چرا
ميگه : گاو وقتي ميخواد بره آنطرف جاده اول سمت راست نگاه ميکنه بعد سمت چپ رو ، بعد ميره ، ولي گوسفند عين گاو سرشو ميندازه پايين رد ميشه
12.يه روز صبح يه پيرزنه ميره کلانتري ميگه ديشب دزد اومده خونه ام و به من تجاوز کرده
افسر مربوطه ازش مي پرسه مگه شما بيدار بودي
پيرزنه ميگه : نه
افسره ميگه : پس از کجا فهميدی بهت تجاوز شده
پيرزنه ميگه : صبح که بيدار شدم ديدم جيگرم خنک شده
13.بهروز خالي بند يه زن حامله رادر اتوبوس ميبينه و به او ميگه : خانم اين چيه
خانومه ميگه : معلومه بچه ام است ديگه
بهروزه ميگه : دوستش داري
خانومه : آره خوب، خيلي
ميگه : پس چرا قورتش دادي
14.يه بچه ايي تازه بدنيا اومده بوده ، شير مامانشو نمي خورده ، هر زن ديگه اي هم آوردن ، فايده نداشته بچه شير اونا رو هم نمي خورده تا اينکه يه زن سياه ميارن بچه شيرشو مي خوره بابائه مي گه : آهان ، پدر سوخته ، تو شيرکاکائو مي خواستي ما نمي دونستيم
15.خشايار قله اورست رو فتح ميکنه ، خبرنگارها جمع ميشن و ازش مي پرسند : آقا رمز موفقيت شما چي بود
خشاياره ميگه : والله آقا من اين چيزها حاليم نيست ، اگه بازم بهم بار بخوره ميارم اين بالا
16.آقا غلام تو اتوبوس كنار يه خانم چاقي نشسته بود يه نيگاه به خانومه کرد و گفت : راستي خانم اسم شما چيه
خانمه گفت : غنچه
آقا غلام گفت : شما وا بشين ديگه چي چي ميشيد
17.يک روز غضنفر خواب ميبينه بزرگترين نون بربري دنيا را خورده صبح که بلند ميشه ميبينه لاحافش نيست
18.چرا مغز مردها گرونتر از مغز زنهاست؟
نظرات شما عزیزان: